من و شما

من و شما

تمامی چیز های جدید و خوب

هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صیاد را صدا کن و از او سوال نما این ماهی نر است یا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پسند ما نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد .

بهلول به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . صیاد را صدا زد و به او گفت : ماهی نر است یا ماده ؟

صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نر است نه ماده بلکه خنثی است .

هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند !!!

صیادپولها را گرفته ، در بندی ریخت و موقعی که از پله های قصر پایین می رفت یک درهم از پولها به زمین افتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت !

زبیده به هارون گفت :این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پست فطرتی صیاد بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد وگفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود .

صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمک شناسم و از این جهت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه روی زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است !

خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و به بهلول گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه هردفعه مرا مانع شدی من حرف تو را قبول ننمودم و حرف آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم ...!!!

 روزی بهلول بر هارون وارد شد. خلیفه مشغول صرف شراب بود و خواست خود را از خوردن حرامتبرئه نماید .

بدین لحاظ از بهلول سوال نمود :اگر کسی انگور خورد حرام است؟

بهلول جواب داد نه .

خلیفه گفت :بعد از خوردن انگور آب هم بالای آن خورد چه طور است؟ بهلول جواب داد :اشکالی ندارد .

باز خلیفه گفت بعد از خوردن انگور و آب مدتی هم در آفتاب نشیند؟ بهلول گفت: بازهم اشکالی ندارد.

خلیفه گفت:پسچطور همین انگور و آب را اگر مدتی در آفتاب گذارند حرام است؟

 بهلول جواب داد اگر قدری خاک بر سر انسان ریزند آیا به او صدمه می رساند ؟

خلیفه جواب داد :نه .

 بهلول گفت :بعد از آن هم مقداری آب بر سر انسان ریزند صدمه می رساند؟

خلیفه جواب داد :نه .

 بهلول گفت :اگر همین آب و خاک را به هم مخلوط نمایند و از آن خشتی بسازند و به سر انسان بزنند صدمه می رسد یا نه؟

خلیفه : البته سر انسان می شکند .

بهلول گفت چنانکه از ترکیب آب و خاک سر آدم می شکند و به او صدمه می رسد ، از ترکیب آب وانگور هم متاعی بدست می آید که از خوردن آن صدمه های فراوان به انسان وارد می آید و خورنده آن حد لازم دارد. خلیفه از جواب بهلول متحیر و دستور داد تا بساط شراب را بردارند .لبخند

داستان زیبایی بود.امیدوارم خوشتون اومده باشه و نظر هم بدین موفق باشید


نظرات شما عزیزان:

دلا
ساعت16:11---9 اسفند 1391
خیلی جالب بودن موفق باشین...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: نیماجوووووووووووووون ׀ تاریخ: سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اگر تونستید تبادل لینک کنید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , nima3faz.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM