اون حلقه که تو دستته
طنابه اعدامه منه
ستاره ی غرقه به خون
تو سفره ی شامه منه
تو اون جا غرقه زندگی
من این جا غرقه مردنم
مثله یه دیوونه دارم اشک می ریزم
جون می کَنم...
از خونه بیرون می زنم
طاقته موندن ندارم
باید بیام ببینمت، یه هدیه ای برات دارم
چقدر شلوغه کوچتون
ببین چه شور و حالیه
اما تو سفره عقدتون
جایه یه چیزی خالیه
فقط بذار نگات کنم، چیزی نگو، حرفی نزن
بی دعوت اومدم ، ببخش
مهمون ِ نا خونده ، منم
خواستم کناره تو باشم، لحظه ی پَر پَر زدنم
چیزی برام نمونده که
وصلم کنه به این زمین
غیر ِ یه رگ که بعد تو، پاره می شه فقط همین
چشمات و رویه من نبند
نترس دارم،
تموم می شم
رو سفره ی عقدت می خوام
گلای قرمز بپاشم
...
دیگه واسه همیشه رفت.
وقتی که او رفت، من با دو چشمه خویشتن دیدم که ، جانم می رود...
نظرات شما عزیزان:
|