وقتی همه منتظر اومدنه ساله جدید بودن دائم به این فکر می کردم که چرا باید سال نو شه؟ چرا باید زندگیو تویه ساله جدیدم بدونه تو بگذرونم؟ چرا نمی خوام باور کنم دیگه بر نمی گردی...؟
چرا باید منتظر باشم بیای خونمون و دسته کسه دیگه ای تو دستات باشه و با کماله پرویی بهم تبریکه عید بگی و منم در کماله آرامش تشکر کنم؟
چرا باید مجبور باشم این عذاب و تحمل کنم؟ چرا باید حرفی نزنم؟ چرا باید تو این سن از سنگ بشم؟؟
نظرات شما عزیزان:
|